کد مطلب:90472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126
ضمیر در «اخافها» به صعقه برمی گردد، یعنی به خدا سوگند وقوع این صعقه را، برای او پیش بینی می كردم و بر او بیمناك بودم كه حتما عمر او به پایان خواهد رسید و حیات وی منقضی خواهد شد. گرچه تاثیر نفس قدسی و تعالی روحانی گوینده از سویی و تاثر روح پاك و بی آلایش شنونده از سوی دیگر، در پدید آوردن اثری كه عده ای آن را وجد و گروهی جذبه ی حقش می گویند، با حضور علل و مقتضیات و طرد موانع و مبعدات، امری حتمی الوقوع و تخلف ناپذیر خواهد بود. «ثم قال: هكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها» صنع: الصنع اجاده الفعل، فكل صنع فعل و لیس كل فعل صنعا و لا ینسب الی الحیوانات و الجمادات كما ینسب الیها الفعل، قال: «صنع الله الذی اتقن كل شی ء.»، [صفحه 550] و «یصنع الفلك» و «اصنع الفلك». و صنع: فعلی است كه با دقت انجام گیرد، بنابراین هر صنعی، فعل هست، اما هر فعلی، صنع نیست، بدین جهت به حیوانات و جمادات، نسبت داده نمی شود و به آنها صانع نمی گویند، ولی، فعل به آنها نسبت داده می شود، خداوند صانع است: «صنع خداوند است كه هر چیز را با اتقان انجام می دهد» انسان را نیز صانع گویند و اصنع الفلك یعنی كشتی را بساز. «وعظ: الوعظ زجر مقترن بتخویف، قال الخلیل: هو التذكیر بالخیر فیما یرق له القلوب. و العظه و الموعظه الاسم.»: پند دادن به كسی به معنای بازداشتن است كه با ترساندن همراه باشد. خلیل گوید: وعظ تذكر و یادآوری خیر است، به طوری كه دل را در رقت بگذارد، اسم مصدر آن عظه و موعظه است. «بلغ: البلوغ و البلاغ، الانتهاء الی اقصی المقصد و المنتهی، مكانا كان او زمانا او امر من الامور المقدره و ربما یعبر به عن المشارفه و ان لم ینته الیه.»: بلوغ و بلاغ سر رسید و رساندن به نهایت مقصد و انتهای هر چیز است، زمان باشد یا مكان، یا امور دیگری كه مبداء و منتهی دارند و چه بسا این كلمه را در مورد مشارفت و نزدیكی به سر رسید هر چیز استعمال كنند. مولا در اینجا به علت این پیش آمد، اشاره نموده و می فرماید: اینچنین مواعظ سودمند و تذكر و یادآوری كه از دل برخیزد، كسی را كه اهلیت داشته باشد، به مقصد می رساند. و به عبارت دیگر، اگر وعظ و ارشاد، از قلبی پاك و پرمعنویت بجوشد، بی تردید، [صفحه 551] در عمق روح شنونده، راه یافته و انقلابی بزرگ در وجود وی، ایجاد خواهد كرد و او را تا بلوغ به مقصد، رهبری می نماید، گو اینكه، پندها و اندرزهای مولا چنان با تاثیر بود كه مانند سیلی خروشان، وادی وسیع وجود همام را به مدت یك چشم به هم زدن پر نموده و او را به اقیانوس رحمت بی انتهای حق جلت عظمته پیوست داد. سیدرضی، پس از نقل خطبه ی معروفه ی به «الغراء» گوید: زمانی كه امیرالمومنین علیه السلام خطبه را القاء كرد، بدن شنوندگان (كه حكایت از قلب پراضطراب و هیجان آنها داشت) می لرزید و اشكشان جاری بود، آری «ان الموعظه اذا خرجت من القلب دخلت فی القلب و اذا خرجت من اللسان لم تتجاوز الاذان»: موعظه اگر از دل برخیزد به دل می نشیند و اثر می گذارد و اگر از زبان بیرون آید، از حس شنوایی شنوندگان تجاوز نمی كند. [صفحه 552]
«اما والله لقد كنت اخافها علیه»
صفحه 550، 551، 552.